سیدمحمدسیدمحمد، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

يكی يه دونه ، عزيز در دونه

شیرین زبونی

  اول از همه روزت رو تیریک میگم : دلبندم روز جهانی کودک مبارکت باشه یاد دوران کودکی خودم افتادم ، یادش به خیر روز جهانی کودک که میشد از اول صبح تا اخر شب ، تلویزیون کارتون پخش میکرد خیلی خوش میگذشت این روز رو به همه ی دوستای نی نی  وبلاگیمون هم تبریک میگم خب دیگه از احوالات جنابعالی باید بگم که با اجازت قم که بودیم بابایی موهای خوشگلت رو کوتاه که نه تراشید و کچل شدی، پیش اومد دیگههههههههههه ، منم اول خیلی ناراحت شدم اما دیدم بدک نیست . گل پسر مامان، کچلش هم خوشگل و دوست داشتنیهههههههههه این روزا من رو آما صدا میکنی هرکی ندونه انگار ما عرب زبانیم. جالبه هر وقت چیزی میخو...
17 مهر 1390

بابایی صبور

روز سه شنبه (بیست ونهم) ساعت 10:30 بابابی از شرکت تماس گرفت و گفت چمدونا رو ببند، دارم میام که بریم قم منم هرچی دم دستم بود رو برداشتم و چمدونا رو بستم تقریبا ساعت 1:30 بابا اومد و راهی شدیم بعد از 7-8 ساعت رسیدیم قم قرارمون این بود تا روز یکشنبه اونجا باشیم اما انگار خدا یه چیز دیگه میخواست جمعه شب خونه ی اغاجون به مناسبت شهادت امام جعفر صادق روضه داشتن خدا قوت بده بی  بی جان رو ، که مصرانه بعد از فوت اغاجون این جور برنامه ها رو همچنان برپامی کنن . خوش به سعادتشون قبل از شروع مراسم بابا وعموها خواستن برنج و خورشت اقایون رو ببرن قسمت مردونه که یهو خورشت ریخت رو پای باب...
11 مهر 1390

یه غیبت نسبتا طولانی

سلام به همه ی دوستای از گل بهترم بازم که با کامنت های قشنگتون ما رو شرمنده کردین . باید به عرض برسونم یه هفته ای نتمون مشکل داشت ، نمیدونین اون روزا چی کشیدم ، از دلتنگی داشتم دق میکردم. اخه بدجوری بهتون وابسته شدم. خلاصه بعد از این درو اون در زدن درست صبح روزی که عازم سفر بودیم این مشکل رفع شد. بد ضد حالی بود.  دیشب بعد از ١٠ روز برگشتیم خونه . در اسرع وقت میام خونه های گرم وبلاگیتون و لطف بیکرانتون رو جبران میکنم. ...
9 مهر 1390
1